در حالیکه ظرف یکبار مصرف شام روی دستهام بود با احترام بهشون تعارف کردم وگفتم : سلام ! این شامِ حضرت رضا (ع) است و منهم از خادمین حرم هستم این مال شماست !

در دیاری که در او نیست کسی یار کسی

کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند

بلبل شوقم هوای نغمه خوانی می کند

همتم تا میرود ساز غزل گیرد به دست

 طاقتم اظهار عجزو نا توانی می کند 

مردیم دور از روی تو، در پرده مانی تا بکی  

 بیرون خرام آخر گهی گلکشت بازاری بکن

ای یوسف جان! میخرند، خلقی بجان وصل تورا

   رسم گرانجانی بهل میل خریداری بکن

یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه ی لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود 

میگن یه روز چرچیل داشته از یه کوچه باریکی که فقط امکان عبور یه نفر رو داشته رد می شده…

که از روبرو یکی از رقبای سیاسی زخم خورده اش می رسه…

بعد از اینکه کمی تو چشم هم نگاه می کنن… رقیبه می گه

من هیچوقت خودم رو کج نمی کنم تا یه آدم احمق از کنار من عبور کنه…

چرچیل در حالیکه خودش رو کج می کرده… می گه

ولی من این کار رو می کنم!