وبلاگ اختصاصی محمد مهدی زاده پاریزی نويسندگان شنبه 22 تير 1392برچسب:, :: 9:28 :: نويسنده : محمد مهدی زاده پاریزی
آن زمان كه مردم مصر از طريق تجمع درمیدان التحرير خواسته خود یعنی سرنگوني ديكتاتور را دنبال ميكردند؛ شايد نياز چندانی به یک رهبرمقتدر و مقبول را حس نميكردند؛ احساسي كه اتفاقات اخير مصر بر نادرستي آن صحه گذاشت؛ و مردم مصر را بار ديگر راهي خيابانها کرد تا مخالفت خويش را از طريق اردوكشي خياباني به نمايش بگذارند. ارتش هم که منافع خويش را دنبال ميكند، از ميانه آب گل آلود اعتراضات مردمي ماهي خويش را صيد كرد. حال ميتوان با نگاهي مقايسهاي نقش بيبديل ولايت فقيه را در جريانات سياسي ايران ديد و پيامدهاي فقدان رهبری واحد، در كشور مصر را دريافت. صاحب نظران سیاسی، معمولا برای تولد هرانقلاب سه مرحله اساسی و سه رکن مهم را مورد توجه قرار می دهند. مراحل انقلاب عبارتند از: 1- مرحله تکوین (شکل گیری) 2- مرحله تخریب (انهدام رژیم حاکم) 3- مرحله سازندگی(بعد از پیروزی). و ارکان انقلاب عبارتند از: 1- مردم 2- رهبری 3- ایدئولوژی در همه انقلابها و تحولات بزرگ اجتماعي این سه رکن اصلي نقش تعيينكنندگي داشته است و اين قاعدهاي است كه در همه آنها وجود داشته و استثنايي نيز ندارد. آنچه تاكنون موجب پيروزي شده، محصول نقش و تعامل اين ارکان بوده است و تا زماني كه اين عناصر در يك حلقه كامل همچون نخ تسبيح عمل نكنند و به صورت مجزا فعاليت كنند، نبايد انتظار داشت كه انقلاب به پيروزي نهادينه شدهاي نائل شود. در بین مراحل انقلاب، مرحله سازندگی از اهمیت ویژه ای برخوردار است. چون در این مرحله نیروهای انقلابی تجربه اجرایی برای پذیرش مسئولیتهای اجرایی نظام سیاسی جدید را ندارند و از طرفی، سقوط یک حکومت به منزله از میان رفتن کامل ماشین دولتی نیست و نیروهای انقلابی با بوروکراسی به جا مانده از رژیم قبلی مواجه هستند. به محض سقوط رژیم سابق، درگیریهای داخلی، از یک سو میان نیروهای انقلابی وضد انقلاب طرفدار نظام سابق، و از سوی دیگر میان نیروهای انقلابی آغاز می شود؛چرا که همه گروههایی که در سقوط نظام پیشین شرکت داشته اند، می خواهند وضعیت موجود را به دلخواه خود تغییر دهند. همه نابسامانی های پس از انقلاب را می توان با حفظ وحدت و یکپارچگی در سه رکن اصلی انقلاب حل نمود. هر اندازه اقشار مردم منسجم تر و رهبری قاطع تر و ایدئولوژی انقلاب ابعاد گسترده تری از زندگی اجتماعی مردم را در بر گیرد، موفقیت های انقلاب بیشتر خواهد شد. نقش رهبر در همه مراحل انقلااب، تعیین کننده و سرنوشت ساز بوده و اهمیت ویژه ای دارد. چرا که یک رهبر در مرحله شکل گیری به عنوان بنیانگذار فکری انقلاب و در مرحله پیروزی به عنوان فرمانده عملیات و در مرحله پس از انقلاب به عنوان معمار و سازنده جامعه، ایفای نقش می کند. به همین جهت رهبر یک انقلاب باید از مقبولیت و مشروعیت ویژه ای در بین مردم برخوردار باشد. رهبر انقلاب باید دارای دانش، عقل و تدبیر ، بینش اجتماعی کافی و مدیریت لازم برای به حرکت درآوردن مردم و استفاده به موقع از فرصتها و قاطعیت برای تصمیم گیری باشد. ايدئولوژيها هرچند برگرفته از مكاتب سياسي - اعتقادي و متن جامعه و متناسب با خواسته يا مطلوبهاي مردم و حتي جريانات فكري، سياسي يك جامعه شكل ميگيرد اما تا زماني كه ايدئولوژي فاقد رهبري دلسوز براي انتقال و نهادينه كردن آن باشد، نبايد انتظار تحقق آن و در نهايت شكلگيري رفتار مردم و نخبگان در جهت درست و ادامه مسير انقلاب را داشت. مردم نيز براي حمايت از انقلاب خود به گفتمان رهبران و ايدئولوژي مقبولي كه ارائه ميشود، نگاه ميكنند و اگر اين گفتمان و ايدئولوژي همراستا با خواستههاي اوليهاي كه براي آن قيام كردهاند، باشد حاضرند تا پاي جان به حمايت از آن بايستند. اما قطعاً در ميان اين عناصر، وجود يك رهبري فهيم، كاردان و كاريزما، حرف اصلي را ميزند. چه بسا حركتهاي بزرگ اجتماعي در يك منطقه جغرافيايي ظهور و بروز پيدا كند ولي به جهت فقدان يك رهبر كاريزماتيك و مقبول اجتماعي هيچگاه به نتيجه نرسيده و در كمتر زماني با سركوب نظام حاكم مواجه شود و يا بر فرض پيروزي اوليه، به علت عدم توان براي انسجام بخشي جامعه، توسط بقاياي نظام گذشته به انحراف رفته و با شكست مواجه شود. از اين رو عمده ترين آسيبهايي را كه براي انقلاب مصر متصور است ميتوان به قرار زير برشمرد: 1- عدم برخورداري از رهبري كاريزماتيك و داراي مقبوليت جامع نزد مردم و انقلابيون 2- حفظ اركان و ساختارهاي قبلي به ويژه در حوزههاي امنيتي و نظامي آن هم در حالیكه بيش از 70 درصد اختيارات حكومتي در دست عناصر امنيتي و نظامي است. 3- فقدان تعريف نظام سياسي براي جايگزيني حكومت قبلي از سوي جريان انقلابي و گروههايي همچون اخوانالمسلمين 4- آزاد شدن ظرفيتهاي حزبي، سياسي، مذهبي و قومي و در نتيجه افزايش تضادهاي داخلي و نداشتن هيچ برنامه و نقشه راه روشن براي مديريت و مشاركت اين گروهها در ساخت جديد سياسي قدرت .5- تأثيرپذيري جريانهاي سياسي داخلي از بازيگران مداخلهگر خارجي منطقهاي و بينالمللي همچون قطر، عربستان، امريكا و... 6- فعال شدن هدفمند جريانهاي افراطي مذهبي مانند سلفيها با طيف گسترده از عناصر وابسته و ليبرال خارجي. 7- عدم قاطعيت رهبران و مسئولان در حذف نمادها و ريشههاي حكومتهاي منسوخ شده. 8- سهمخواهي انقلابيون و ايجاد چنددستگي در اردوگاه آنها و بيتوجهي جريان حاكم به اين خواستهها. آنچه در دولت مرسي اتفاق افتاد محصول همين رفتار با ديگر گروههاي دخيل در تحولات مصر بود. حتي مرسي در درون اخوانالمسلمين كه خود برخاسته از اين گروه بود، نتوانست در تقسيم قدرت، رفتار منطقي از خود نشان دهد. اتفاقات اخیر مصر نشان داد انقلاب این کشور بیش از هر چیز از نبود رهبری آگاه و فرزانه برای مدیریت انقلاب خویش رنج می برد که باعث شد توده ی مردم با نه گفتن به رفتار های به ظاهر اسلام گرایانی که خود برای روی کار آوردنشان دیکتاتوری مبارک را از صدر به زیر کشیده و خون ها و جان ها دادند زمینه را برای ارتشی آماده کنند که نامبارکی از سر و رویش می بارد . کور سو های امید ارتش با این کودتای نرمی که اتفاق افتاد برای دوباره از سر گیری قدرت و به صدر رسیدن زنده شد. تنها نکته ی مثبتی که توده های مردمی را به آینده امیدوار کرد به دست نگرفتن رسمی قدرت توسط ارتشی هایی بود که 60 سال همه کاره مصر بودند. نظرات شما عزیزان: پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
|||||||||||||||||
|